واقعه عاشورا (2):


شهادت امام حسین علیه السلام:

​راوی گوید : چون حضرت امام در اثر زخمها و جراحات بسیار كه در بدن مباركش وارد گردیده بود ضعف و سستی بر حضرتش مستولی شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش ، مانند خارپشت به نظر می آمد در این موقع ، صالح بن و هب مری یا مزنی بی دین با نیزه بر تهیگاه امام مبین زد كه آن مظلوم از بالای اسب بر زمین افتاد و بر گونه راست صورت بر روی خاك كربلا قرار گرفت . 

دوباره آن غیرت الله از روی خاك برخاست و چون كوه استوار بایستاد روای گوید : علیای مكرمه زینب خاتون علیه السّلام در آن حال از خیمه های حرم بیرون دوید در حالتی كه ندا می داد : ای وای برادرم ، وای سید و سرورم وای اهل بیتم ! ای كاش آسمان بر زمین می افتاد و كوهها بر روی سطح زمین ریزریز می گردید .

روای گوید : شمر پلید به آن گمراهان عنید صیحه كشید كه در حق این مرد چه انتظار دارید ، چرا كارش را تمام نمی كنید ؟ در این هنگام یك مرتبه گروه بی دین از هر طرف بر امام تشنه جگر ، حمله ور گردیدند و او را محاصره نمودند . زرعت بن شریك مشرك ، ضربتی بر شانه مبارك امام علیه السّلام زد و حضرت سیدالشهدا نیز ضربتی بر او زد و او را بر روی زمین انداخت و به جهنم و اصل گرداند .

والدلزنای دیگر ، ضربت شمشیری بر دوش مقدس آن حضرت آشنا نمود كه از صدمه شمشیر آن زبده سر ، حضرت اباعبدالله علیه السّلام آن آسمان وقار ، به روی خود كه بر آینه انوار جمال پروردگار بود بر زمین افتاد و در چنین احوال آن مطهر جلال ایزد متعال ، از حال رفته و خسته و ضعیف گردیده بود و گاهی بر می خاست و زمانی می نشست ؛ در این هنگام سنان بن انس بی دین ، نیزه بر چنبره گردن آن سر فراز ملك یقین ، شهسوار میدان شهادت و نور چشم حضرت رسالت ، آشنا نمود به همین مقدار اكتفا ننمود ، بار دیگر نیزه را بیرون كشید و بر استخوان های سینه اش كه صندوق علوم لدنی بود فرو برد سپس اشقی الاولین و الاخرین ، سنان مشرك لعین ، آن نقطه دایره بلا را نشان تیر جفا نمود و آن تیر بلا بر گلوی آن زیب سینه و آغوش سید دو سرا ، وارد آمد و از صدمه آن ، گوشواره عرش رب الارباب بر فرش تراب قرار گفت . 

باز از غایت غیرت و مردانگی برخاست و بر روی زمین نشست و آن تیر را از گلو بیرون كشید و هر دو دستش را در زیر گلوی مبارك می گرفت و چون پر از خون می گردید بر سر و محاسن شریف می مالید و می فرمود : كه به همین حال خدا را ملاقات می نمایم كه به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند . 

پس عمربن سعد نحس لعین به خبیثی كه در طرف یمین او بود ، گفت : وای بر تو ! از مركب فرود آی و حسین را راحت كن . راوی گوید : خولی بن یزید اصبحی سرعت نمود كه سر مطهر امام علیه السّلام را از بدن جدا نماید ولی لرزه بر بدن نحس نجسش افتاد و از آن فعل قبیح اجتناب نمود آنگاه سنان بن انس نخعی از اسب پیاده شد و قصد قتل فرزند رسول و نور دیده زهرای بتول سلام الله علیها را نمود ، شمشیر ظلم و جفا بر حلق خامس ال عبا ، فرود آورد و به زبان بریده همی گفت : به خدا سوگند كه سر از بدنت جدا می كنم و حال آنكه می دانم تویی فرزند رسول الله صلی الله علیه واله و بهترین مردم از جهت پدر و مادر ! 

پس آن شقی نا امید از رحمت عام یزدانی سر مقدس آن بنده خاص حضرت سبحانی را از بدن شریف جدا نمود . خدا بر سنان لعنت كنان و آنا فآنا عذابش را مضاعف گردانند .


مصیبت امام حسین علیه السلام:

​در مصیبت امام مظلومان و سرور شهیدان ، شاعر چنین گفته :

كدام مصیبت است كه با مصیبت امام حسین علیه السّلام برابری نماید ؛ مصیبت آن هنگام بود كه دست ظلم سنان بی دین سر از بدن مطهر آن حضرت ، جدا نمود .

ابوطاهر محمدبن حسن برسی در كتاب معالم الدین ذكر نموده كه حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمدالصادق علیه السّلام فرموده آن هنگام كه مصیبت عظمای شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السّلام واقع گردید ، ملائكه به درگاه باری عزوجل سایه حضرت قائم عجل الله فرجه را اقامه نمود آن جناب را در حالتی كه ایستاده بود به فرشتگانش نشان داد وفرمود : به این شخص انتقام خواهم كشید از برای این مقتول! 

و در خبر وارد است كه همین سنان لعین را مختار بگرفت و بندبند انگشتانش را برید و دستها و پاهایش را قطع نمود و دیگی از روغن زیتون برای هلاكت جان آن ملعون ، بجوشانید و آن پلید را در میان روغن انداخت و آن شقی در میان دیگ به اظطراب بود تا به عذاب الهی واصل گردید .


عاقبت چند تن از قاتلین امام حسین علیه السلام:

و در خبر وارد است كه همین سنان لعین را مختار بگرفت و بندبند انگشتانش را برید و دستها و پاهایش را قطع نمود و دیگی از روغن زیتون برای هلاكت جان آن ملعون ، بجوشانید و آن پلید را در میان روغن انداخت و آن شقی در میان دیگ به اظطراب بود تا به عذاب الهی واصل گردید .

راوی گوید : در آن ساعت كه حضرت سیدالشهداء علیه السّلام به درجه رفیع شهادت نائل آمد ، گرد و غبار شدیدی كه سیاه و تاریك بود به آسمان برخاست و در آن میان ، باد سرخی وزیدن گرفت كه چشم هیچ كس نمی توانست جایی را ببیند . لشكر دشمن گمان كرد كه عذاب خدا بر آنان نازل گردیده و ساعتی بر این حال بودند تا آنكه غبار فرو نشست و اوضاع به حال اول برگشت . 

هلال بن نافع روایت كرده كه می گفت : من با لشكر عمر سعد نحس ایستاده بودم كه شنیدم كسی را كه فریاد می زند : ایها الامیر ! تو را بشارت باد كه اینكه شمر بن ذی الجوشن ، حسین را به قتل رسانید . 

هلال گفت : من در میان دو صف لشكر آمدم و بر بالای سر آن جناب ایستادم در حالتی كه آن مظلوم مشغول جان دادن بود ؛ به خدا سوگند كه هرگز ندیده بودم هیچ كشته به خون خویش آغشته را كه در خوشرویی و نورانیت وجه ، بهتر از حسین علیه السّلام باشد و به تحقیق كه نور صورت و جمال هیئت او مرا از تفكر در كیفیت قتل آن جناب باز داشت و در آن حال خواهش جرعه آبی می نمود ، شنیدم كه كافری بی دین به آن سبط سیدالمرسلین علیه السّلام به زبان بریده این گونه جسارت نمود كه به خدا آب نخواهی چشید تا آنكه خود وارد دوزخ گردی و از آب گرم و سوزان جهنم بیاشامی ! 

سپس من به گوش خود شنیدم كه حضرت امام علیه السّلام در جواب او فرمود : وای بر تو باد ! من وارد بر دوزخ نمی شوم و از حمیم دوزخ نمی آشامم بلكه به خدمت جد بزرگوارم و رسول عالی مقام خواهم رسید و در خانه بهشتی كه از احمد مختار است با آن بزرگوار در منزلگاه صدق در نزد ملیك مقتدر ساكن خواهم بود و از آبهای بهشت كه خدای عزوجل در كتاب مجید خود وصف فرمود كه گندیده و ناگوار نمی شود ، خواهم آشامید و به خدمتش شكایت می كنم از آنكه دست خود را به خون من آلودید و از كردار زشت كه به جا آوردید . 

هلال گفت : آن بدكیشان همگی آن چنان به خشم و طغیان آمدند كه گویا خدای عزوجل در قلب یكی از آن بی دینان رحم فرار نداده است ؛ پس سر مطهر نور دیده حیدر و پاره جگر پیغمبر را از بدن جدا نمودند در حالتی كه با ایشان به تكلم مشغول بود لعنهم الله و خذلهم الله پس من از بی رحمی آن گروه به شگفت آمدم و گفتم : به خدا سوگند كه من هرگز در هیچ امری با شما اتفاق نخواهم نمود .

راوی گوید : پس از آنكه آن گروه لعین ، سبط سیدالمرسلین علیه السّلام را به تیغ ظلم مقتول كردند و سر از بدن مطهر آن جناب جدا نمودند ، لشكر شقاوت آثار و آن جماعت قساوت كردار روی آوردند برای غارت لباسها و اسلحه امام مظلومان و سرور شهیدان ، پیراهن آن یوسف زندان محنت و ابتلاء را اسحاق بن حویه حضرمی پرجفا ، ربود و آن را به قامت نارسای نحس خود پوشانید و از اعجاز آن شهید راه بی نیاز ، بدن نحس آن روسیاه به مرض برص سفید مبتلا شد ، به قسمی كه جمیع موهای بدن آن بدبخت پلید فرو ریخت و در روایت است كه دو پیراهن آن عزیز مصر شهادت ، جای زیاده از یك صد و ده جراحت از زخم تیر و نیزه و شمشیر ، یافتند. 

امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود : در جسد مطهر آن سرور جای سی و سه طعنه نیزه و سی و چهار ضربت شمشیر یافتند . بحربن كعب تمیمی بد نهاد ، شلوار حضرت را به غارت برد و هم در روایت است كه آن كافر شریر از معجزه فرزند بشیر و نذیر ، پاهای نحسش فلج شد و خود نیز زمین گیر گردید . 

عمامه آن سرور را كه رشك خورشید انور بود ملعونی كه او را اخنس بن مرثد بن علقمه حضرمی ابتر می گفتند از سر آن سرفراز منصب شهادت و فرزند ساقی كوثر برداشت و بعضی گفتند كه جابربن یزید اودی ، عمامه امام را در بود و آن را بر سر خود پیچید و از اثر ضیای آن عمامه مهر آسا ، خفاش عقل و هوشش به ظلمتگاه عدم فرار نمود و آن ملعون دیوانه شد .

 نعلین بیضای آن كلیم طور سعادت را اسود بن خالد مردود بدتر از فرعون و نمرود ، از پای حضرت بربود . انگشتر سلیمان ملك شهادت را به جدل بن سلیم كلبی بیرون آورد و آن ظالم یهودی ، انگشت مبارك حضرت را كه مدار عوالم امكان منوط به اشاره اراده حضرتش بود با انگشتر قطع نمود ! 

مختاربن ابی عبیده ، همین لعین را گرفته و دستها و پاهای نحسش را برید و آن سگ پلید در خون خود می غلطید تا روح جبینش تسلیم مالك دوزخ شده هلاك گردید لعنه الله . 

قطیفه ازخز كه با آن پرده دار حریم اسرار لدنی بود ، قیس بن اشعث ظالم جحود ربود .

زره آن شیر بیشه شجاعت را كه موسوم به بتراء بد ، عمر سعد ابتر ببرد و چون آن سگ بدكردار به انتقام خون فرزند احمد مختار مقتول مختار گردید ، همان زره را به ابی عمره قاتل آن لعین ، بخشید .

شمشیر آن یكه تاز میدان شفاعت را ، جمیع بن خلق اودی شقاوت انباز ، باز نمود و بعضی گفته اند كه مردی از بنی تمیم كه نام آن روسیاه اسودبن حنظله دین تباه بود شمشیر را از میان فرزند صاحب ذوالفقار باز نمود و به روایت ابن بی سعد ، شمشیر را فلافس نهشلی برداشت و محمد بن زكریا گفته كه عاقبت آن شمشیر به دختر حبیب بن بدیل رسید .

برگرفته از کتاب لهوف از سید بن طاووس

التماس دعا


قسمت اول این مطلب را در لینک زیر بخوانید:

واقعه عاشورا - 1